پرسش :
آيا تفسير ثابت متون مقدس ممكن است؟
شرح پرسش :
پاسخ :
روح انسان گرچه مجرّد است، ليكن تجرّد تام عقلي ندارد تا در مبادي ادراك نيازي به احساس و مانند آن نداشته باشد و چون احساس بدون ارتباط با مادّه خارجي مقدور نيست و هر گونه پيوندي با مادّه خارجْ مرهون زمان و در گرو مكان و نظير آن است و از سوي ديگر شيء ادراك شده نيز در زمان و مكان و وضع و محاذات معيّن قرار ميگيرد، چنين پنداشته ميشود كه همه ادراكهايِ روحْ تاريخمند و متمكّن و مانند آن است در حالي كه اگر از مرحله احساس و تخيّل بگذريم (گرچه هر ادراكي حتي احساس و تخيّل مجرد است) و به ادراك اصيل روح راه يابيم متوجه خواهيم شد كه:
1ـ روح داراي تجرّد از قيد زمان و مكان و مانند آن است.
2 ـ ادراكْ امري مجرّد است.
3 ـ كلّي اگر ادراك شود، از هر قيدي منزّه است؛ زيرا كلي غير از اشتراك لفظي است، بلكه معنايي است مشترك بين افراد فراوان كه بر همه آنها صادق و از قيد هر يك از آنها مبرّاست.
4 ـ شهود حضوري روح مجرّد و نيز ادراك كلي مجرّد بدون تاريخمند بودن اِدراك يا مُدرَك ممكن است، گرچه ادراك موجود مجرّد ممكن است در زمان خاص يا مكان مخصوصي واقع شود؛ ليكن هيچ يك از اين امورِ خارج از قلمرو ادراك روح و بيرون از منطقه ادراكِ كلّي و مانند آن سهمي در عصري كردن ادراك يا مصري كردن مُدْرَك ندارد.
5 ـ در تفسير متن مقدّس لازم است مفاهيم الفاظِ مستعمل در آن متن را برابر با فرهنگِ رايج و دارجِ عصر نزول در نظر گرفت؛ گرچه مصاديق آنها در طي اعصار و قرون يا در امصار و اماكن يا اقوام و ملل، متنوّع و متعدّد باشد.
بنابراين، ممكن است مفسّر با داشتن پيشفهمها و پيشفرضها (اصول موضوعه) تفسير ثابت و جاويدي از متن مقدّس ارائه دهد كه به هيچ وجه معناي استنباط شده، اختصاصي به مرز و بوم معيّن يا تاريخ مشخص نداشته باشد؛ گرچه تفسير او در ظرفِ محدودِ تاريخ واقع ميشود؛ همچنين مُفَسّرِ مفروض، مطلبي ثابت، مجرد، كلي و دائمي را از قرآن استنباط ميكند، نه مطلبي نسبي را؛ گرچه ممكن است معرفتشناس بگويد: اگر چه مفسّرِ مفروضْ پيام مطلق، كلي و عام را از آيه استفاده ميكند، ليكن اين اطلاق و عموم و كلي فهميدن مربوط به خصوص مفسّر مزبور است و براي خصوص او معتبر است، نه براي مفسّران ديگر.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ٢١٥)
روح انسان گرچه مجرّد است، ليكن تجرّد تام عقلي ندارد تا در مبادي ادراك نيازي به احساس و مانند آن نداشته باشد و چون احساس بدون ارتباط با مادّه خارجي مقدور نيست و هر گونه پيوندي با مادّه خارجْ مرهون زمان و در گرو مكان و نظير آن است و از سوي ديگر شيء ادراك شده نيز در زمان و مكان و وضع و محاذات معيّن قرار ميگيرد، چنين پنداشته ميشود كه همه ادراكهايِ روحْ تاريخمند و متمكّن و مانند آن است در حالي كه اگر از مرحله احساس و تخيّل بگذريم (گرچه هر ادراكي حتي احساس و تخيّل مجرد است) و به ادراك اصيل روح راه يابيم متوجه خواهيم شد كه:
1ـ روح داراي تجرّد از قيد زمان و مكان و مانند آن است.
2 ـ ادراكْ امري مجرّد است.
3 ـ كلّي اگر ادراك شود، از هر قيدي منزّه است؛ زيرا كلي غير از اشتراك لفظي است، بلكه معنايي است مشترك بين افراد فراوان كه بر همه آنها صادق و از قيد هر يك از آنها مبرّاست.
4 ـ شهود حضوري روح مجرّد و نيز ادراك كلي مجرّد بدون تاريخمند بودن اِدراك يا مُدرَك ممكن است، گرچه ادراك موجود مجرّد ممكن است در زمان خاص يا مكان مخصوصي واقع شود؛ ليكن هيچ يك از اين امورِ خارج از قلمرو ادراك روح و بيرون از منطقه ادراكِ كلّي و مانند آن سهمي در عصري كردن ادراك يا مصري كردن مُدْرَك ندارد.
5 ـ در تفسير متن مقدّس لازم است مفاهيم الفاظِ مستعمل در آن متن را برابر با فرهنگِ رايج و دارجِ عصر نزول در نظر گرفت؛ گرچه مصاديق آنها در طي اعصار و قرون يا در امصار و اماكن يا اقوام و ملل، متنوّع و متعدّد باشد.
بنابراين، ممكن است مفسّر با داشتن پيشفهمها و پيشفرضها (اصول موضوعه) تفسير ثابت و جاويدي از متن مقدّس ارائه دهد كه به هيچ وجه معناي استنباط شده، اختصاصي به مرز و بوم معيّن يا تاريخ مشخص نداشته باشد؛ گرچه تفسير او در ظرفِ محدودِ تاريخ واقع ميشود؛ همچنين مُفَسّرِ مفروض، مطلبي ثابت، مجرد، كلي و دائمي را از قرآن استنباط ميكند، نه مطلبي نسبي را؛ گرچه ممكن است معرفتشناس بگويد: اگر چه مفسّرِ مفروضْ پيام مطلق، كلي و عام را از آيه استفاده ميكند، ليكن اين اطلاق و عموم و كلي فهميدن مربوط به خصوص مفسّر مزبور است و براي خصوص او معتبر است، نه براي مفسّران ديگر.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ٢١٥)
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}